صدای زنگ کابین به صدا در

صدای زنگ کابین به صدا در آمد،مسئول امنیتی ایرفورس وان وارد کابین خلبان شد ، گویا مشکلی پیش آمده بود کاپتان به سروان جوانی که مسئول تامین امنیت داخلی ایرفورس وان بود رو کرد و گفت

سنسورها به صورت رندوم عددهای عجیب و غریب نشونم می دن ..وضعیت فشارهوای کابین به شدت افت می کنه و باز به حالت عادی برمیگرده...ارتفاع هم تو چند ثانیه

برگشتم عقب که دسته ی خروجی اضطراری را بکشم و با کپسول به بیرون پرت شوم که صدای انفجار در لاله ی گوشم زبانه کشید و برق اش سلول های حسی تشخیص رنگ شبکیه ام را مدهوش خود کرد.

انتشار چتر نجات و هیچ چیز رخ داده است.بنابراین من این را نوشتهاید توجه داشته باشید و آن را در کولا من می تواند.هزار باکره من در انتظار. Zoe wasn't sure what to make of the scribbl

ings on the wall of her cell. Too bad she didn't speak Persian. She decided that they either held a message to help her parachute out of jail or the secret recipe for Coke. She

turned up his television. He was watching The Shahs of Sunset and this kurdish musice played by the prisoners was really annoying. The guard cruched his fiddle faddle and waited

patiently for him to fall unconscious. The guard then pursued towards the other cell where a man named "Wolverine" was kept held, the rumours where that he could heal himself

Great things started here, the man said.

We stood in front of the flag and he took our picture. Then we leaped into our buggy and made a b-line to the Sea of Tranquility's McDonald. Chicken nuggets in low-gravity rock!